ماشینی که نبود و آگهیای که غیبش زد
غروب بود که پیداش کردم. انصافاً تخفیف و شرایطش هر کسی رو وسوسه میکرد. عکس مدارکش رو هم برام تو واتساپ فرستاد. گفتم: «الان بیام؟». گفت: «دیروقته. صبح بیا». من هم هول شدم، گفتم: «پس برام نگهش دار». گفت: «این رو هوا میره. اگه واقعاً خریداری، بیعانه بزن داداش، فردا بیا، ببرش. مبارکت باشه». پول رو ریختم. اما صبح… دیگه نه تماسم رو جواب داد و نه اون آگهی تو دیوار بود.